امروز بهم یه شکی وارد شد که هنوز هم هضمش برام سخته
من روزی به دوستم اعتماد کردم و چون خواهش کرد یه ذره از دردو دلمو گفتم بهش
این شد شروع بحث ها شروع مشکلات
با اینکه حرف خاصی بهش نزدم ولی رفت با کسانی مطرح کرد که دو تا هم بهش اضافه کردن
من بهش اعتماد کردم ولی...بهش هم که میگم میگه خود زهرا به همه گفته من نگفتم!
همش تقصیره خودمه خوب که فکر میکنم تنها میشه به خدا اعتماد کرد البته کسیرو که دوسش داشتم
از اعتمادم سو استفاده نکرد
خلاصه همین چند ماه که زهرا باهام کلا بد شد من خبر نداشتم ولی همین دوستم به دختری گفته بعد به گوش زهرا رسیده اونم چه حرفایی الان که می شنوم تازه می فهمم چی شده
به این خاطر بود زهرا کلا باهام بد شد از اون وقت حقم داشت
اون به من اعتماد داشت حرف زد ولی من چی...
خلاصه من به دوستم گفته بودم من قصدم ازدواجه همین اهل دوستی نیستم نمیدونم چطوری از این حرفم برداشت شده که زهرا و محمد قراره عقد کنند!!!!!!!!!! البته همون زمان که این حرف به زهرا گفته شده
یکی که همیشه مزاحم زهرا بود بهم زنگ زد دقیقا یادمه جمعه بود گفت تبریک میگم عقد کردی با زهرا!!!
من کلا هنگ کردم هر چی از دهنم در اومد گفتم بهش اما ای دل غافل اینو به زهرا هم رفتن گفتن همون موقع اون طرف هم گفت همین دوستت بهم گفت
ولی من توجه نکردم به دوستمم که زنگ زدم گفت من به کسی نگفتم حالا کی حرفو در آورده....!!!1نمیدونم
من برا اینکه زهرارو ناراحت نکنم از قضیه زنگ زدن اون فرد بهش چیزی نگفتم و حال اون فردو گرفتم
ولی کاش به زهرا میگفتم الان اینطوری نمیشد
فقط نخواستم ناراحت بشه
خلاصه زهرشو ریخت اون فرد
نه زهرا به من از این قضیه گفت نه من بهش گفتم من فکر میکردم نمیدونه اما برعکس بود
خداشاهده من به کسی نگفته بودم با زهرا قراره عقد کنم....
من خودمم در عجبم
حوصله نوشتن زیادو ندارم
امروز زهرا به یکی از دوستام گفته به من بگه از زندگیش برم بیرون
حق داره من بودم بدتر میکردم
ولی از این ناراحتم کسی به من چیزی نگفت گذاشت امروز خود زهرا بهم بگه
زهرا به دوستم گفته اون به یه نگاه دیگه به من نگاه میکنه و کلی حرف دیگه که دوستم بهم نگفت...
خدایا حرفم با توه من به ناموس مردم به دختره مردم نگاه بدی داشتم الان زهرا این فکر بکنه
خدایا خودت میدونی من چون زهرارو دوست داشتم حتی به دختری نگاه هم نمیکردم حتی یه نگاه
بعد زهرا اینطوری بهم بگه...
به خدا قسم من تا حالا به زهرا با نگاه بدی نگاه نکردم حتی یه بار نه به زهرا نه به کس دیگه
از خدای خودم شاکیم چرا پیش فامیل پیش خانوادم رو سفیدم کردی ولی پیش تنها کسی که دوسش داشتم رو سیاهم کرد
مگه من چیکار کردم
زهرا گفت بهم اس دادی به اسم دوستت در واقع خودت بودی دلم آتیش گرفت چطوری اینو گفت
من حتی خبر نداشتم حتی نمیدونم قضیه چیه نه می تونم حرف بزنم نه....
دوستامم جوری رفتار کردن انگار من یه دروغگو یه ادم کثیفیم خدایا چرا...
من نه حرفی زدم نه کاری کردم نه نگاهی داشتم اما الان فقط مقصر منم
برام جای سواله آخه من به زهرا تو کلاس هم اس ندادم ولی به دوستم گفته تو کلاس هم اس داد اون هفته هر چی فکر میکنم اصلا مطمعنم اس ندادم
دیگه به دوستامم چیزی نگفتم
همان طور که دوستای زهرا کاری کردن قبلها براش بد بشه براش حرف در بیارن الان قضیه منم اینطوری شد
فقط میگم زهرا اگه تنها به دوستام گفتم حرفیرو اگه گفتم زهرا خوبه با کسی نیست
فقط به این خاطر بود که همشون پشت تو حرف میزدن همشون به مزاحمت حق میدادن همشون میگفتن زهرا خوب نیست
من فقط گفتم زهرا خوبه گفتم تا افکاری که نسبت به تو هست عوض بشه افکار عوض شد اما همین افکار هجوم آوردن به طرف من و تو تنها یه طرف قضیه رو دیدی فکر نکردی چرا اصلا این به کسی گفته
البته من گناهکارم چون حرف زدم ولی 4تا دیگه گذاشتن روش خدا شاهده من
وقتی به دوستم گفتم بهش گفتم زهرا بهم نه میگه نه اینکه برن بگن قراره عقد کنن
زهرا از من خیلی ناراحته جوری که حتی تصور نمیکردم
چون متهم شدم به کاره نکرده
اما وقتی با بابای زهرا حرف زدم هیچی نگفتم پشت تلفن
ولی من بهش اس دادم که من اصلا در مورده دختره شما اینطور فکر نمیکنم
اصلا فکر نمیکردم بابای زهرا از حرفام چیزه دیگه برداشت کنه
البته من اون لحظه ناراحت شدم به خاطره حرفاش چون من دست هم به دختری نزدم اما باباش فکر کرد من آدم کثیفیم من خواستم بگم اینطور نیست
خدایا ازت خواهش میکنم تمنا میکنم خلاصم کن دیگه تا کی من این همه سر نماز ازت خواستمش این همه براش نماز خوندم الان بیاد بگه با چشم هیز به من نگاه میکنه
خدایا هضم این حرفا برام سخته تو که میدونی من چجوریم
خدایا تنها خواستمه به روال خودت خلاصم کن جوری که کسیم ناراحت نشه جوری که عادی به نظر برسه
خدایا به کدامین گناه
خدایا ازت خواهش میکنم التماست میکنم به زهرا هم بگو اشتباه میکرد بعد خلاصم کن
خدایا تنها خواستمه
زهرا من خواستم دیدگاها بهت عوض بشه
ولی خداشاهده من به کسی نگفتم با زهرا هستم
من الان هر حرفیم بزنم گناهکارم مثل همون که زهرا یه زمانی گناهکار بود از دید همه
با اینکه کاری نکرده بود ولی من نمیگم کاری نکردم
فقط اعتماد داشتم به دوستم فکر نمیکردم 10تا دیگه بذارن کنارش
خدایا گریه هایم برای تو
به زهرا بگو نذار ناراحت باشه میدونم ناراحته ناراحتش کردم
خدایاااااااا
خودت کاری کن راحت شم