خیلی خستم,امروز هوام بارونی بود
امروز اتفاقی باریس شرکتی که کار میکردم رفتیم شهر جدیدسهند
واتفاقی این بلاها سرم اومد که میگم
رفتیم از واحدایی اینا ببینیمو بیایم که...
بالاخره کارو با رشته خودم شروع کردم
اونم اتفاقی البته کاره خداست
امروز قرار شد برای شرکت زم زم کار کنم البته تو ساختموناشون تو سهند
برا کارکوناشون هست, رفتم دیدم پله هارو اشتباه نصب کردن وقتی گفتم اشتباهن
باید اینطوری میشدن اون کسی که مسول بود کف کرد و اون بنایی که انجام داده بود
گفت چجوریه منم یاد دادم بالاخره قضیه مفصله منم خسته
امروز قرار شد من برم بشون بگم چجوری کار کنن البته قبول نکردم
تا اینکه ریس شرکت زمزم اومده بود گفت ما به یه پیمانکار دادیم اینجارو کار نکرد
حالا خودمون مجبورم کسی پیدا کنیم بلد باشه بگه اشکالارو
مام می خواییم ارزون در بیاد شما بیاین اینجا اشتباهاتو بگید مام هزینشو میدیم
گفتم فردا کلاس دارم نمیتونم گفت اصلا امکان نداره اگه فردا نیاید کل کار می خوابه مام 20تا کار گرو بنا و اینا داریم
خلاصه انقدر حرف زد تا قبول کردم البته گفتم 3روز کلاس دارم در هفته گفت مسله ای نیست
فردام نمیرم کلاس جالب اینجاست که مهندس نقشه اون ساختمان استاد خودمه
گفت ما به استادتم میگیم تو کاریت نباشه بیا اینجا با ما قرارداد ببند همه کاررو ببین اشکالاشو بگو هنگام کار
منم دیدم خیلیم بد نیست تازه با مهندسای بزرگی اشنا میشم گفتم باشه
خلاصه عصر اومدنی اون مسوله تو راه بم گفت اوستا کاره گفت اگه این پسرو نگه دارین دیگه مشکلی نخواهیم داشت مام دیدیم مهندس ناظر حی بیاد هزینش زیاده پس بهتره تورو از دست ندیم
البته بماند من حتی قرنیزارو بهتر در بیاد یاد دادم اینطوری بهتره اونام دیدن واقعا بلدم
کف کردن البته امروز دیدم عملی کار کردن کجاوو تعوری کار کردن کجا
اینطوری بهترم یاد میگیرم فعلا که ماها کار هستو یکم زرنگ باشم معروف میشم دیگه کاره پیمان کاریرو بر میدارم تنهایی
مسول ساختمان میگفت ریس زمزم میلیاردها پول میزنه هر ماه از فروختن خونه ها و ویلاها
دلم برا گلم خیلی تنگ شده همش به فکر اون بودم
فعلا هم فردا نیستم ببینمش
خدا کنه یکم باهام خوب باشه