درسته نامزد کردن زهرارو اصلا باور نکردم
از زهرا انتظار نداشتم چنین کاری باهام بکنه
من به باباشم گفتم تمام کارایی که کردم هزینه هایی که کردم فدای سر خودتو زهرا
من معرفتم این بود اما زهرا منو تنهاگذاشت و رفت
من ازش تنها ذره ای بخشش خواستم همینو بس
اما اون خیلی راحت تنهام گذاشت حق من این نبود
نمیدونم زهرا چطور دلش اومد این همه مدت با من این کارو بکنه
زهرا میدونم محبت هام هیچ وقت یادت نمیره
اما انتظار داشتم یکبار بهم فرصت بدی
اما به جای فرصت تنهام گذاشتی رفتی
خیلی ناراحتم..همیشه منتظر هستم بذاری جبران کنم
اما تو دیگه حاظر نمیشی شایدد
زهراتنهام نذار تنهات نذاشتم من
نظرات شما عزیزان:
|